خبر داری یا نه که من دلخورم ؟؟
عاشقت نشدم که صبح ها در خواب
ساکت خانه ایی تنها مانده باشی
عاشقت نشدم که عصرها دست
خودت را بگیری و ببری پارک …
خیالت را میفرستی در میان رویاهایم
که چه شود ؟
نبودنت را به رخم میکشی … ؟
نبودنت کدامین
فصل است روزها و شبهای بدین درازی ندیده ام .. هیچوقت …
دلتنگى مرض عجیبیست!!
آدم را آرام آرام ناآرام میکند …
برایم تعریف کن
، هرگز فراموش نشدن چه حالی دارد؟
آنقدر می گویم دوسـتتـــــــــــــــ دارم که شاید دلت بسوزد
و نگاهی به من کنی و بخندی …
به کی قول داده
ام که دلتنگی هایم را لبخند بزنم و سکوت کنم؟
به کی قول داده ام که سهم من بیش از این نیست؟
راستی همه می دانند من سرم برود
قولم نمیرود …
این بار من سکوت می کنم تو بنویس …
تو بنویس …
بنویس از دلتنگی هایت ،
از دردهایت ، از هرچه دلت می گوید … !
بنویس …
دلتنگی ات را با جان و دل می چشم !
اما فقط دلتنگ باش…
خواهش میکنم بگو که توهم دلتنگی …
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1